جدول جو
جدول جو

معنی یخ فروش - جستجوی لغت در جدول جو

یخ فروش
(زِ / زَ عَ)
کسی که یخ می فروشد. (ناظم الاطباء). جماد. (منتهی الارب). جمدی ّ. یخی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یخ فروش
کسی که یخ می فروشد فروشنده یخ
تصویری از یخ فروش
تصویر یخ فروش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فروختن کالایی که هنوز حاضر و موجود نیست و فروشنده پولی می گیرد که بعد آن را تحویل بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از می فروش
تصویر می فروش
باده فروش، شراب فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فن فروش
تصویر فن فروش
حیله گر، مکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخ تراش
تصویر یخ تراش
ابزاری مانند داس که با آن یخ را می تراشند
فرهنگ فارسی عمید
فروختن مال یا غله قبل از مهیا شدن بهاستدن پیش از تحویل مال یا غله، آنکه قبل از موعد مقرر و تهیه شدن جنس بها ستاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه فروش
تصویر پیه فروش
آنکه پیه بفروش رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن فروش
تصویر سخن فروش
شاعر، متملق چاپلوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر فروش
تصویر شیر فروش
کسی که شغلش فروختن شیر است لبنیاتی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چهره خویش نماید، روز هفتم از ماههای ملکی، دستینه ای که آنرا چهار تو مانند ریسمانی تابیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
حیلت گر محیل: گفت کای فن فروش دستان خر، گر بدی از جهان بمنت نظر... (سنائی حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم فروش
تصویر کم فروش
کاسبی که جنس را بوزنی کمتر از میزان خود بمشتری فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
کسی که گل فروشد خود فروشنده گل
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه می فروشد باده فروش: هرگز بیمن عاطفت پیر می فروش ساغرتهی نشد زمی صاف روشنم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخنی فروش
تصویر یخنی فروش
آنکه یخنی می فروشد فروشنده یخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخ تراش
تصویر یخ تراش
افزاری داس مانندکه بدان یخ را می تراشنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو فروش
تصویر بو فروش
عطار، مشک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم فروش
تصویر کم فروش
فروشنده ای که جنس را کمتر از وزنی که باید داشته باشد می فروشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخ فروز
تصویر رخ فروز
((رُ فُ))
آن که چهره خویش نماید، روز هفتم از ماه های ملکی، دستینه ای که آن را چهارتو مانند ریسمانی تابیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فن فروش
تصویر فن فروش
((فَ نْ. فُ))
حیلت گر، فریبکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخن فروش
تصویر سخن فروش
((~. فُ))
شاعر، متملق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش فروش
تصویر پیش فروش
((فُ))
فروختن مال یا غله قبل از مهیا شدن، دریافت پول پیش از تحویل مال یا غله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
Florist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
fleuriste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
florista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
Florist
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
florysta
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
флорист
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
флорист
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
florista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
fiorista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
bloemist
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
फूलवाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گل فروش
تصویر گل فروش
penjual bunga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی